خطاب به همه کسانی که از ابتدای شورش ۵۷ تا امروز در راس امور هستند و فقط در مناسبهای مختلف جابجا میشوند و صد البته رهبر جمهوری اسلامی
روایت شخصی
من چهل و سه سالمه و از روزی که چشم باز کردم آژیر خطر، بمباران هوایی، موشک، کتاب دینی، چهار راههای وسط موی سر تو مدرسه، پدر کارگر، حسرت چیزهای نداشته، حرفهای سیاسی یواشکی، پناهگاههای بمباران توی محل و مدرسه، کشته شدن پسر دایی و پسر عمو، مجروح شدن پسر دایی و همسایه، سخنرانی آخوند در شبکه یک و دو، و هزاران هزار مشکل و دغدغه دیگه رو دیدم.
وقت جوانی هم در دوران دانشگاه جریان اصلاح طلبیِ منفعت طلب و هزاران هزار دروغ از همه کسانی که پا روی شونههای پدران ما گذاشته بودند و اونجا رسیده بودند و گاز اشکآور و باتوم! در آن دوران ورزش هم میکردم، بوکس، ولی این ورزش ممنوعه بود و نه تلویزیون نشون میداد و نه بعد قهرمانی یا کسی اجازه داشت برای تو یک بنر چاپ کنه.
بعد از شروع کار و ازدواج هم تضاد طبقاتی بیداد میکرد. سه چهار جا کار کردن برای پول درآوردن و خرید خونه ۵۰ متری که در اصل یک لونه بیشتر نیست، و ماشینی که به ارابه مرگ بیشتر شباهت داره!
الان هم بعد از بیست و خوردهای سال کار کردن شب و روز، بدون مسافرت، بدون تفریح و شادی، همه را فروختم که بتونم جون دوتا بچه ای رو که نمیخوام مثل خودم بشوند را نجات بدم و از این کشور برم.
شب تا صبح گریه میکنم به حال خودم، چرا نسل ما بچگی نکرد؟ چرا نوجوانی نکرد؟ چرا جوانی نکرد؟ و در نهایت چرا با آنکه چند جا سر کار میرفتم و حقوق بدی هم در نمیاوردم، هیچ تفریحی نکردم و الان در دوران میانسالی باید همه زندگیم حسرت روزهای رفته باشه.
روزهایی که میشد ما هم در جایگاه یک انسان واقعی زندگی کنیم و نکردیم.
چه کسی باید پاسخگو باشه؟ من از او شاکیام.
اگر میشه اون فرد را محاکمه کنیم، آن فرد یا افرادی که زندگی چند میلیون هم نسلهای منو به باد فنا دادند.
///
- دستهبندیها:
- آزادی سیاسی